ساخت شکنی ریزوم‌های مردانگی در داستان کوتاه «شکارچیان در برف» اثر توبیاس وُلف: مطالعۀ روان-جامعه‌شناختی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

دانشگاه رازی

10.22077/islah.2024.7751.1463

چکیده

«مردانگی» همواره مسئله‌ای به‌شدّت چالش‌برانگیز بوده‌است. در داستان کوتاه «شکارچیان در برف» (1981) به‌قلم توبیاس وُلف، هر یک از شخصیت‌ها با تلاش برای اثباتِ مردانگی خود، به دنبال پیشی جستن از همتایان خود است. اما در ادامه، مردانگیِ این شخصیت‌ها به دلیل ناپایداری این مفهوم، دستخوش تغییرات ناچیز یا قابل‌توجهی می‌شود. در چنین فضای بی‌ثباتی، پژوهش حاضر به تحلیل داستان وُلف در پرتو مدل جنسیت کانِل و نظریۀ روان‌گسست‌کاوی ژیل دِلوُز و فِلیکس گاتاری پرداخته تا انواع گوناگون مردانگی را شناسایی و نحوۀ دگرگونی و جایگشت آن‌ها را مطالعه کند. مدل سه‌گانۀ جنسیت کانل بر قدرت، روابط تولید و مناسبات عاطفی استوار است بنابراین، پژوهش حاضر ابتدا به مطالعۀ هر یک از مردانگی‌های مشاهده‌شده در سه شخصیت اصلی داستان وولف به عنوان نوعی ریزوم در جامعه می‌پردازد و سپس نحوه‌ی جابه‌جایی آن‌ها را طی فرآیندی موسوم به قلمروزدایی و ایجاد قلمروهای جدید (بازقلمروسازی) بررسی می‌کند. در ابتدای داستان، هر یک از شخصیت‌های داستان وُلف (کِنی، فِرانک و تاب) نماینده‌ی نوع خاصی از مردانگی هستند؛ درحالی‌که کِنی با گردن‌کشی، سعی در غلبه بر دیگران دارد (مردانگی هژمونیک)، فِرانک نقش هم‌دست او را در سوءاستفاده از تاب ایفا می‌کند (به‌ترتیب، مردانگی هم‌دست و حاشیه‌ای). اما در ادامه‌ی داستان، این ریزوم‌های کهن و تثبیت‌شده در لحظه‌ی جابه‌جایی نقش‌ها، قلمروزدایی شده و پایانی حزن‌انگیز را رقم می‌زنند. یافته‌های پژوهش حاضر نشان می‌دهند که هر دو نوع مردانگی افراطی به‌یک‌اندازه برای جامعه زیان‌باراند چراکه تجربه‌ی سوءاستفاده تاثیری منفی بر سوءاستفاده‌گر (مردانگی هژمونیک و هم‌دست) و قربانی (حاشیه‌ای) دارد و منجر به فساد و تباهی می‌شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات



مقاله های زودآیند، پذیرفته شده
انتشار آنلاین از تاریخ 28 دی 1403
  • تاریخ دریافت: 24 خرداد 1403
  • تاریخ بازنگری: 10 شهریور 1403
  • تاریخ پذیرش: 10 دی 1403